محمدحسین جانم ،محمدحسین جانم ،، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
زهرا خانمزهرا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

❤خاطرات مرد کوچک❤

محمدحسین و کارهایش (5)....

سلام دوستان عزیز.... به علت تاخیرم عذرخواهی میکنم... درگیر بیماری فرزندم بودم.... اول از همه به سراغ بازی های جدید آقا محمدحسین خان میرویم.... 1- بازی با درب نوشابه:   2- بازی با قابلمه های مامان : 3- چسبوندن هر چی چسبک داره به بوفه : اینجا هم از همین شیوه برای آرامش آقای راننده (از دست جیغهای جنابعالی ) استفاده کردیم:   4- علاقه شدید به قایم موشک حتی با توپ :   5- شن بازی در کوچه : 6- عشق دوچرخه سواری یا هآآآآآآآآآآآآآآن هآآآآآآآآآآآآآآن : 7- توپ بازی :   خوشم میاد پسرم ذره ای علاقه به کتاب...
4 دی 1392

تسلیت اربعین حسینی....

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه   ! نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!   این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار، پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!   باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا، به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!   شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار، دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!   جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات، تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه! ... هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین ، ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه! ...
3 دی 1392

مریضی گل پسرم...

خدا جونم .... دوباره زمستون و سرماخوردگی... تب و مریضی و حالت تهوع.... تازه از تابستون با اون اسهال و استفراغ ( گلاب به روتون ) راحت شده بودم.... خدایا از مریضی محمد خسته شدم، از بی اشتهایی بچم خسته شدم، از ذره ذره آب شدن طفل معصوم خسته شدم.... خدایا میشه یه فصلی ب ی اد که از حساسیت ، از سرما ، از گرمازدگی و ویروسهای لعنتی خبری نباشه؟؟؟؟ خــــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــا.................. اللهم اشف کل مریض   ...
24 آذر 1392

*** 18 ماهگی نفســــــم ***

    شنبه 18 ماهگی محمدحسینم بود ....   یک شنبه براش کیک گرفتیم و دوشنبه به آتلیه رفتیم : روایت تصویری کیک خوردن پسرک: شیطنت  جدید: رانندگی به محض پا شدن راننده : بلاخره موفق شدم از دندونات عکس بگیرم !!!! ابتدا قلقلک و سپس عکس:   ...
22 آذر 1392

محمدحسین و کارهایش (4) ....

 - اول از همه عکس کادوی روز کودک رو که قولش رو داده بودم برات می ذارم: - کوتاهی موهای محمدحسین جان: - محمدحسین و موتورسواری :(به قول خودش هان هان) - عاشق گربه خونه مامانی شدی ، تازه بلد شدی بری قفل درو باز کنی ، دمپایی بپوشی و تنها بری پیش هاپ هاپ(به گربه میگه هاپ هاپ ) اینم بچه اون گربه که شبا میاد پشت پنجره : - وقتی چشای مامان و اسبت رو در میاری : - عاشق بیرون رفتن مخصوصا تو کوچه ای : - اینجا مثل دخترا عروسک نرگس رو محکم بغل کردی : - برای مامانی سوت بزنی : - پسری که از دیوار راست بالا میره : - لوگو بازی مامانی و ایده...
3 آبان 1392

برای همسر فداکارم.....

در این چند روزی که محمد مریض بود، شوشوی گرامی خیلی خیلی هوای بنده رو داشتند (خداروشکر) دلم نیومد ازش بابت این همه لطف تشکر نکنم.....   متشکرم برای همه وقتایی که منو به خنده واداشتی برای همه ی وقتایی که به حرف هام گوش دادی برای  همه ی وقتایی که به من جرات و شهامت دادی   برای همه ی  وقتایی که منو در آغوش گرفتی   برای همه ی وقتایی که با من شریک شدی برای همه ی وقتایی که با من به گردش اومدی برای همه ی وقتایی که خواستی در کنارم باشی برای همه ی وقتایی که به من اعتماد کردی برای همه ی وقتایی که منو تحسین کردی ...
10 مهر 1392