محمدحسین جانم ،محمدحسین جانم ،، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره
زهرا خانمزهرا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

❤خاطرات مرد کوچک❤

محمدحسین و کارهایش .....

1- عاشق قایم کردن چیزی هستی : 2- عاشق تلفنی : 3- عاشق اذیت کردن دایی ابوالفضلی : 4- هر چیزی رو تو دهنت میذاری : 5- اولین دفعه ای که تو خونه خودمون حموم کردی : 6- عاشق پریز برق و کلیداش هستی : 7- محمد و عروسک : 8- محمدحسین و غذا خوردن : 9- محمدحسین و خواب قیلوله : 10- محمدحسین و سوء استفاده از تمیز کردن بوفه : 11- محمدحسین و جوجو:         12- محمدحسین و اسب سواری : 13- محمدحسین و دومین کوتاهی مو (البته با ماشین ریش تراشی):     ...
14 مرداد 1392

این روزهای محمدحسین ...

سلام بر مرد کوچک.... امان از شیطنتهای شما گل پسر. دیروز بابا رو مجبور کردی که سیم تلفن رو هوایی بکشه . از بس که تو سوکتش رو بیرون کشیده بودی بیچاره خش خش میکرد. از کارای دیگه گل پسر بگم که همه وسایل خونه رو بر میداری و زیر فرش ، پتو یا ... قایم میکنی بعدشم میگی اوو (یعنی کو). صبح هم عادت داری که بریم بیرون پشت پنجره می ایستی و صدای زینب میزنی (دختر صاحبخونمون) اون بیچاره هم با دهن روزه گاهی اوقات با شما بازی میکنه. جدیدا هر سوالی ازت میپرسیم با لحن خیلی خاصی جواب می دی : ها کشوهای کمد که دیگه از دستت در عذابن. هر روز مجبورم همه لباساتو از نو بچینم البته نه یک دفعه !!! بیشتر کمدها که با چسب بسته شدن و برای اون هم راه حل ...
6 مرداد 1392

رمضان مبارک ...

سلام بر مرد کوچکم... این دومین یا بهتره بگم سومین رمضون زندگیته.. البته اولین رمضون رو با هم و در کنار هم گذروندیم (تو دل مامانی) جالبه بدونی که مامانی اطلاع نداشت و تقریبا تموم روزه هاشو گرفت. پارسال  فقط بابایی روزه دار بود . اما امسال مرد کوچک مامان و بابا هم پا میشه و یه خرما میخوره... روزها هم  که از شیطونی هاش صدای همه رو در آورده اول از همه تاب سوار میشه ، بعد ماشین ، بعد صبحونه ، دوباره ماشین بازی ، بعدش بازی با لوگو ، جالبه بدونی جعبه اسباب بازی هات داره روز به روز بیشتر و بیشتر میشه (هر چیزی توش پیدا میشه : تسبیح ، جارو دستی ، درب ادکلن ، قوطی خال لپ لپ و ...) وقتی هم که باباش از سر کار میاد که دیگه با مامان کاری ند...
23 تير 1392

بازی وبلاگی

ممنونم از مامان محمدحسین جون که لطف کردن و من رو انتخاب کردن . بزرگترین ترس زندگیت؟   تر س از دست دادن پسرم!   اگر ٢٤ساعت نامرئی میشدی چکار میکردی؟ همراه شوهرم به سرکارش می رفتم (آخه خانم ها رو راه نمیدن!!) اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک ارزو بین ٥ الی١٢ حرف رو داشته باشه.ان ارزو چیست؟   عجل لولیک الفرج از میان اسب.سگ.پلنگ.گربه.عقاب کدام را دوست داری؟   هیچ کدومشون رو کارتون مورد علاقه کودکیت؟   آ ن ش ر لی در پختن چه غذایی تبحر نداری؟ آش رشته،کوفته و خیلی غذاهای دیگه اولین واکنشت موقع عصبانی...
20 تير 1392

بادکنک

اگه یه روز فرزندی داشته باشم ، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادکنک می خرم. بازی با بادکنک خیلی چیزها رو به بچه یاد می ده بهش یاد می ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد می ده که چیزهای دوست داشتنی می تونن توی یه لحظه ، حتی بدون هیچ دلیل و مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته باشی. و مهمتر از همه بهش یاد می ده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده. ...
20 تير 1392

اولین روز معلمی...

سلام پسرک مریضم... تا امروز یک هفته است که پسرم عفونت گرفته و درگیر بیماری شده. در این شرایط مامان مجبور شد اولین کلاس قرآن کودکان رو برگزار کنه. به امید خدا به زودی عکس بچه ها رو برات میذارم.
10 تير 1392

اتفاقات ناخوشایند...

سلام پسمل شیطون خودم که از دیوار راست بالا میره !!!!!!!!!!  از سفر مشهد تا حالا خیلی بابایی شدی ، همش میخوای باهاش بیرون بری و به مامان محل نمیدی !! دیروز هم باهاش رفتی سوار موتور بشی که موتور کج شد و شما با صورت به زمین افتادی . الهی مامان فدات بشه که سرت پر از خراش ریز شده ... تازه جمعه هم داشتی از راه پله ورودی بالا میرفتی که از دو تا پله به پایین افتادی ... عزیزم قربون اون گریه هات بره که با دیدن تاب فراموش کردی .... تازگی ها همه کلمه هایی رو که بلد بودی رو فراموش کردی و فقط الو و آب به یادت مونده. ...
12 خرداد 1392