محمدحسین جانم ،محمدحسین جانم ،12 سالگیت مبارک
زهرا خانمزهرا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

❤خاطرات مرد کوچک❤

شروع تابستان 97

سلام عزیزم؛بلاخره تابستون و هوای داغ و کلاسای تابستونی از راه رسید؛اولش قرار بوددیه کلاس ورزشی و یه کلاس فکری بری؛از بین بدمینتون و تنیس و ژیمناستیک قرعه به نام ژیمناستیک افتاد که با دانیال و امیر علی همراه هستی؛از بین کلاس فکری هم وقتی رفتم ثبت نام کلاس اول بکنم دیدم بنر کلاسهای تابستونی زدن و اسمم به شطرنج افتاد؛از بس شطرنج دوست داشتی تولدت هم برات جعبه اش رو گرفتم ولی دوست داشتی بیشتر بدونی که منم فرصت رو مناسب دونستم؛همین دو کلاس بود،برات از چند جا در مورد کلاس چرتکه هم پرسیدم و دیدم پیشنهاد میکنن این بود که کلاس چرتکه هم اضافه شد و قرار شد هر کدوم رو دوست داشتی ادامه بدی که اصلا بهت فشار هم نیاد پسرم مهربونم،این چند وقت شدید عصبی هستی و...
9 تير 1397

بابای عزیزم سفر آخرتت به سلامت

بابای مهربونم کجایی؟چجور دلت اومد تنهامون بذاری؟آخه مگه ابوالفضل چند سالش بود که تنهامون گذاشتی ما که تازه لباس مشکیای دایی هامون رو در آورده بودیم؛آخه شما که مریض نبودین؛انقدر این دنیا برات کوچیک بود که پر کشیدی؛سفرت مبارک بابای آسمونی من؛چقدر سخته تولدت که نباشی؛کاش به جای خیرات میشد برات کادو خرید آسمونی شدن بابای مهربونم:2 اسفند 95 ...
25 ارديبهشت 1396