محمدحسین جانم ،محمدحسین جانم ،، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره
زهرا خانمزهرا خانم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

❤خاطرات مرد کوچک❤

محمدحسین و کارهایش (5)....

1392/10/4 15:25
779 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیز....

به علت تاخیرم عذرخواهی میکنم...

درگیر بیماری فرزندم بودم....

اول از همه به سراغ بازی های جدید آقا محمدحسین خان میرویم....

1- بازی با درب نوشابه:

 

2- بازی با قابلمه های مامان :قهقههنیشخند

3- چسبوندن هر چی چسبک داره به بوفه :

اینجا هم از همین شیوه برای آرامش آقای راننده (از دست جیغهای جنابعالی ) استفاده کردیم:شیطانشیطانشیطان

 

4- علاقه شدید به قایم موشک حتی با توپ :چشمک

 

5- شن بازی در کوچه :

6- عشق دوچرخه سواری یا هآآآآآآآآآآآآآآن هآآآآآآآآآآآآآآن :قهقههقهقهه

7- توپ بازی :

 

خوشم میاد پسرم ذره ای علاقه به کتاب و کارفکری و ... نداره و کار خودش رو میکنه...لبخندلبخند

حال به سراغ علایق جدید گل پسری میرویم:

* پا توی دمپایی بزرگترا کردن....(قابل توجه دوستان گلم انگشت شصت محمدحسین در اثر افتادن کشوی میز بر روی پایش اتفاق افتاده که می خواسته از اون به عنوان ماشین یا هان هان استفاده کنه!!!!)

* خوردن ژله با علاقه فراوان :

* آهنگ گوش دادن به شیوه مدرن :

 خصوصیات رفتاری محمدحسین در این سن :

* فوق العاده جیغ جیغو و لجباز: (در عکس زیر برای فرار از مای بیبی سرش به صندلی برخورد کرده ....)

 

* بیشتر با زبون اشاره مفهومش رو میرسونه

* همه چیزایی رو که میگیم کامل می فهمه و اجرا میکنه....

* حافظه طولانی مدت عالی....(چیزایی رو یادش میمونه که من و باباش اینجوری میشیم :تعجب)

* بی اشتهایی شدید : فقط غذاهایی رو دوست داره که بتونه به دستش بگیره...مثل عکس زیر که به کوچه رفتیم و التماس خدا کردم تا یک عدد گربه پیدا بشه تا پسرم سرگرم بشه و کتلت رو تموم کنه...سبز

ببخشید که پُستم طولانی شد.....قلبخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

پرهام ومامانش
25 آذر 92 22:47
بابا تودیگه هستی خیلیییییییی باحالی اخ خیلی برای ناخن پات وسر بادکردت ناراحت شدم گل پسرررررمواظبت فایده ندارهههههههههه خلاصه کارتون میکنین شیطونااااااا نوش جونت با اشتها ژله میخوری
مامان محمدحسین
پاسخ
خاله هر دوتاش مقصر خودش بود...
الهام مامان علیرضا
25 آذر 92 23:22
عزیزم م م م م م فدای پسر ژله خور علیرضا هم خیلی دوست داره ولی چون شکمش روون میشه زیاد بهش نمیدم ماشاله شیطونیات زیاد شده آقا مخصوصاً آهنگ گوش کردنت
الهام مامان علیرضا
25 آذر 92 23:23
راستی یادم رفت حال محمد حسین جون بهتر شده؟
مامان محمدحسین
پاسخ
خیلی بهتره خاله جونم...
مامان بردیا(a)
26 آذر 92 0:19
شیطون چقد به خودش صدمه وارد کردهعزیزمییییییییییییییییی
مامان محمدحسین
پاسخ
مرســـــــــــــــــی...
مامان شاهزاده کوچولو
26 آذر 92 2:47
ای جانم خیلی قشنگ بود خصوصاً اونجا که عروسک رو چسبوندی به پیشونیش! واقعاً خلاقیت به خرج دادی! بزرگ شده ها ناز پسرت زنده باشه و سلامت و در پناه خدا و در کنار
مامان محمدحسین
پاسخ
آره واقعا ....ممنون عزیزم....
مامان نگار
26 آذر 92 9:21
وای از دست این بچه های شیطون یکی نیست بهشون بگه چرا از دست مای بی بی فرار می کنین خب؟ البته بچه های این دوره زمونه همشون کار فکری و کتاب و اینا رو بوسیدن و گذاشتن کنار و کلا با کار یدی حال می کنن!!!!
مامان محمدحسین
پاسخ
واقعا همینطوریه که میگی....
الهه
26 آذر 92 10:59
مامان محمد حسین جان چرا آموزش باید حتمآ از فیلتر کتاب و فلش کارت بگذره؟ با ظروف و کاسه های رنگی نمیشه رنگ ها رو آموزش بدی؟ و اینکه برچسب نزن روی پسر گلت. بچه ها هر روز علاقه و احساس متفاوتی نسبت به روزهای قبل دارن. برچسب زدن ما باعث میشه که فرصت تجربه های جدید رو ازشون بگیریم. شما خودت به علاقمندی های پسرت واقفی. فکر می کنی از چه ابزاری می تونی کمک بگیری؟
الهه
26 آذر 92 11:09
الهام جان پسرت ماشالله این همه بازی می کنه، اینا رو آموزش نمیدونی؟ آموزش غیر مستقیم همینه دیگه عزیزم. یه مورد دیگه که دوستانه می خوام بگم. پسر شما از مای بیبی فرار می کنه اما قطعآ دلیلش لجبازی نیست!!! شاید بازیگوشی باشه. اون دوست داره تو دنبالش بری و غش غش بخنده یا اینکه دلیلی دیگه ای پشت کارشه. اما لجبازی!! به نظر من ماییم که این واژه رو به بچه ها یاد میدیم
مامان محمدحسین
پاسخ
ممنون عزیزم که به وبم اومدی و نظر زیبات رو گذاشتی....
مثل هیچکس
26 آذر 92 11:38
خدای من اخلاق همشون مثل همه بمیرم الهی واست جیگرررررررررخاله آخه شیطونیم حدی داره بین ناخن وسرت چی شده
مامان محمدحسین
پاسخ
خدا نکنه خاله ... 1000 سال یات بالای سر آقا محمد و اون فندقی جونم باشه....
مثل هیچکس
26 آذر 92 11:43
http://hastyman92.niniweblog.com اینم آدرس دومین فرشته زندگیم
سعیده مامان آرتین
26 آذر 92 12:09
ای جون قربونت برم با این شیطونیات ولی خاله تورو خدا مواظب باش ببین با انگشتت و پیشونیت چیکار کردی
مامان آیهان
26 آذر 92 12:54
عکسهات خیلی نازن خاله
مامان محمدحسین
پاسخ
ممنون
سارا مامان محمدرضا
26 آذر 92 13:31
ای شیطووووووونک خاله. چقدر تو بانمکی ماشالله. اینقدر مامی رو اذیت نکن ورووووجک.
سارا مامان محمدرضا
26 آذر 92 13:31
راستی حال گل پسری خوب شد؟
مامان محمدحسین
پاسخ
خدا رو شکر خیلی بهتره...
الهام(مامان امیرحسین)
26 آذر 92 14:38
آخی نازی خدا برات حفظش کنه! معلومه که حالش بهتره!خدا رو شکر خاله همه بازی هات خوب بودن ولی شن بازی نه!!
سمانه(مامان سروش)
26 آذر 92 16:23
ای جانم!!خداروشکر که پسر اونقدر خوب شده که از دست کاراش بنالیایشالا سالم باشن و با کاراشون عصبانیمون کنن نه با مریضیشون!
مامان محمدحسین
پاسخ
ایشالا
مامان نسترن
27 آذر 92 12:22
مامانی هنرمند چه عکسایی. دست گلت درد نکنه
مامان حدیثه سادات
27 آذر 92 16:25
قربون اون شیطونیات خاله جون. زنده باشی عزیزم. خوشحالم که بهتر شدی عزیز دلم.
مامان محمدحسین
پاسخ
ممنون عزیزم...
مامان حدیثه سادات
27 آذر 92 16:34
خصوصی داری خانمی...
مهشیدمامان امیرحسین
28 آذر 92 0:15
سلام ماشالله چه پسر بامزه و نازی معلومه حسابی شیطونه خدانگهش داره براتون
الهام مامان علیرضا
28 آذر 92 16:37
سلام به دوستم اومدم اینجا سر بزنم با خودم گفتم بهتره از خودم یه اثری به جا بذارم و یه سبد گل گذاشتم
مامان محمدحسین
پاسخ
ممنون گلاتون خیلی خوشگل بودن...
مامان آیهان
29 آذر 92 13:57
محفل آریاییتان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، روی پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی
الهام(مامان اميرحسين)
29 آذر 92 16:57
دو قدم مانده به رقصیدن برف یک نفس مانده به سرما و به یخ چشم در چشم زمستانی دگر تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما یلدات مبارک گلم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
29 آذر 92 17:52
شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.
مثل هیچکس
30 آذر 92 11:23
پاییز ثانیه به ثانیه میگذرد ،یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای پاییز برایت آرزوهای خوب دارد ،یلدا مبارک
مامان امیرعلی
30 آذر 92 18:25
محمد حسین نگو بگو شیطون بلاای جانم معلومه که از اون بچه های شیطون و بانمکه چقدم ضربه خورده قربونش برم
مامان محمدحسین
پاسخ
دقیقا خاله...خدا نکنه خاله جون...
مامان بهاره مامان امیرمحمد
3 دی 92 15:14
عزیزم این نی نی های شیطون تمامی کارهاشون مشترکه خیلی کارهاش بانمکه من که کلی لذت بردم امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید و به شیطونی مشغول باشید
سارا مامان محمدرضا
4 دی 92 11:37
ببخشید نمیدونم چرا بخش نظرات دو تا پست بالا واسم باز نمیشه. اینجا نظرمو میذارم. تولد مادر عزیزتونو بهتون تبریک میگم. ایشالله 120 ساله شن.
مهسا مامان نورا
6 دی 92 21:09
ای جونم فدات شم پسمل بلای خاله چه کارایی که نمیکنی نورا هم عاشق تو پاش و اونا رو پشت در اتاقش قایم میکنه صندلهای رو فرشی من رو هم میپوشه و تازگیها هآآااآاآااااآآآنرو یاد گرفته با ذوق تکرار میکنههمشون انهو همه هستن خواهر
مامان محمدحسین
پاسخ
خاله قربونش بره...واقعا همینجوریه که میگی همشون عین همن...
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
18 دی 92 19:26
چه گل پسری خدا حفظش کنه
منتظر یه فرشته
5 بهمن 92 18:26
خیلی جالب بود انشالله همیشه سالم باشه و مایه گرمی زندگیتون