خرابکاری
سلام نفسم. امروز 25 خرداد 1391 ساعت 3 دقیقه مونده به 4 عصره و دارم با دایی ابوالفضل این پستو برات میذارم. امروز خونه مامانی بودیم و من شما رو باز کردم و شما خوابت برد . منم از خدا خواسته خوابیدم و اصلا حواسم نبود که شما باز هستید. بعد از نیم ساعت با صدای خنده فندقت بیدار شدم و دیدم بله تا تونستی خرابکاری کردی و تازه ذوقم میکنی. خلاصه کلی کارم بود تا شمارو تمیز کنم و تازه شازده پسر ناراحت شده که چرا عوضش کردم. الهی مامان فدات شه عزیزم ...
نویسنده :
مامان محمدحسین
16:10